دیشب ساعت ۹شب رفتیم بعد از مدت هاااا با ماشین یه چرخی بزنیم،آقا با دیدن شهر و خیابون ها انقدرررررر ناراحت شدم و حالم گرفته شد که نگو.

هممم مغازه ها باز،مردم همه ریخته بودن بیرون و داشتن خرید میکردن.انگار نه انگار،انگار اصلا چیزی به اسم کرونا وجود نداره و نداشته.خیلی بی خیال و ول انگارانه.

واقعا که مردم و حکومت ها خیلی شبیه به همدیگه هستن.

هر چقدر ابراز تأسف کنم باز هم کمه.میدونم که اوضاع اقتصادی به شدت خرابه،خیلی هم نمیشه مردم رو سرزنش کرد.ولی دیشب از ته قلبم یه عده رو مورد لعنت قرار دادم و پیش خدا خیلی ناله و نفرین کردم.

فقط هم خدا رو شکر میکنم که بچه ندارم.اصلا این خراب شده،جای بچه به دنیا آوردن نیست.حالا نمیدونم شاید اینها رو از رو عصبانیت دارم میگم و ممکنه دو روز دیگه یادم بره و نظرم عوض بشه.ولی امیدوارم نظرم عوض نشه و هیچوقت تو این مملکت بچه به دنیا نیارم.حداقل نه تا وقتی که اوضاع اینطوریه.

خدایا تو خودت شاهد همه چیز هستی،خودت یه کاری بکن.فقط خودت،کاری از ما برنمیاد.

چرا دلت برامون نمیسوزه؟تا کی قراره زجر بکشیم؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها